Thursday, September 04, 2008



مرگ يك جبار ستم پيشه

دکتر عزت مصلی نژاد

از پا افتاده ام

مجید کریمی -بروکسل

به بهانه روز زن

بهزاد پیله ور


گزارشی از عفو بین الملل

برگردان به فارسی از بهزاد پیله ور

شیطان شناسی

دکتر عزت مصلی نژاد


محاكمه صدام: طنز تيره تاريخ معاصر


دکتر عزت مصلی نژاد

خواهشمندیم سناریو تکراری برای فرزندان خاور میانه تجویز نکنید

بهزاد پیله ور

متن کامل اعلاميه جهانی حقوق بشر


متن کامل اعلاميه جهانی حقوق بشر

مقدمه


از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي , عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي دهد.

از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق نشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده استبشريت را كه روح به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه درآن افراد بشر در بيان عقيده ,آزاد و از ترس و فقر ,فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است.
از آنجا كه اساسا" حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشربه عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم وفشار مجبورنگردد.

ازآنجا كه اساسا" لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد.
از آنجا كه مردم ملل متحد, ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني حقوق مرد و زن و تساوي مجددا" در منشور, اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتمايي كمك كنند و در محيطي آزاد تر وضع زندگي بهتري بوجود آورند.
از آنجا كه دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل تامين كنند.

از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي كامل اين تعهد, كمال اهميت را دارد,مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل, اعلام ميكند و افراد همه اركان اجتماع, اين اعلاميه را دايما" ,در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت, احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي, شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها چه در ميان خود و چه در بين مردم كشورهايي كه در قلمرو آنها مي باشد, تامين گردد.

ماده 1- همه افراد بشر آزاد و با حيثيت و حقوق يكسان زاييده مي شوند و داراي موهبت خرد و

وجدان ميباشند و با يكديگر با روحيه برادري رفتار كنند.


ماده 2- هركس مي تواند از كليه آزاديها كه در اعلاميه حاضر به آن تصريح شده,بي هيچگونه برتري, منجمله برتري از نظر نژاد و رنگ و جنس و زبان و دين يا هر عقيده ديگر, و از نظر زاد و بوم يا موقعيت اجتماعي, و از نظر توانگري يا نسب يا هر وضع ديگر بهره مند گردد. نيز هيچ امتيازي بر اساس نظام سياسي يا قانوني يا بين المللي مربوط به كشور يا سرزميني كه شخص از تبعه آن محسوب است وجود نخواهد داشت,خواه سرزمين مزبورمستقل باشد يا زير سرپرستي, خواه فاقد خود مختاري باشد يا سرزميني كه حاكميت آن به شرطي از شروط محدود شده باشند.


ماده 3- هر كس حق دارد از زندگي و آزادي و امنيت شخص خويش برخوردار باشد.


ماده 4- هيچ كس را نمي توان به بنده گي يا برده گي گرفت.بنده گي و سوداگري بنده در هر شكل كه باشد ممنوع است.


ماده 5- هيچ كس را نمي توان شكنجه كرد يا مورد عقوبت يا روش وحشيانه و غير انساني يا اهانت آميز قرار داد.


ماده 6- هر كس داراي اين حق است كه شخصيت حقوقي او در همه جا مراعات گردد.


ماده 7- همه افراد در پيشگاه قانون يكسانند و حق دارند كه بي هيچ تفاوت از پشتيباني قانون بطور برابر استفاده كنند.
هر كس حق دارد در مقابل هرگونه تبعيض كه ناقض اين اعلاميه باشد ودر مقابل هرگونه عملي كه چنين تبعيضي را تشويق كند, از حمايت يكسان قانون برخوردار گردد.


ماده 8- هركس مي تواند از تعدي به حقوق اصلي كه به موجب قانون اساسي يا قانونهاي ديگر براي او شناخته شده است به دادگاههاي صلاحيت دار ملي متوسل گردد تا حقش استيفا شود.


ماده 9- هيچ كس را نمي توان خودسرانه بازداشت كرد يا زنداني ساخت يا تبعيد نمود.


ماده 10- هركس حق دارد با استفاده كامل از تساوي حقوق با ديگران, دعواي او در يك دادگاه مستقل و بي طرف عادلانه و علني رسيدگي شود و آن دادگاه در باره حقوق و تعهدات او,يا صحت هرگونه اتهام كيفري كه به او متوجه باشد حكم دهد.


ماده 11- الف) هركس متهم به ارتكاب جرمي باشد, تا وقتي تقصير او طي محا كمه علني كه در آن هر گونخ تضمين ضروري براي دفاع تامين شده باشد قانونا" به ثبوت نرسد, بيگناه محسوب مي شود.
ب) همچنين هيچكس به علت ارتكاب عملي يا خودداري از عملي محكوم نخواهد شد مگر وقتي كه آن كار بموجب قوانين ملي يا بين المللي در هنگام ارتكاب, جرم محسوب باشد.نيز هيچكس به مجازاتي بيش از مجازات مقرر در هنگام ارتكاب جرم محكوم نخواهد شد.


ماده 12- زندگاني خصوصي يا امور خانوادگي يا محل سكونت, يا مراسلات كسي نبايد در معرض دخالت خود سرانه واقع شود.نيز به حيثيت و حسن شهرت هيچكس نمي توان حمله كرد.
هركس حق دارد در اين گونه دخالت ها يا اين گونه تجاوزها, از پشتيباني قانون برخوردار باشد.


ماده 13- الف) هركس حق دارد در داخل هر كشور آزادانه نقل مكان كند و هر كجا بخواهد اقامت گزيند.
ب) هركس مي تواند هر كشوري را كه بخواهد, منجمله كشور خود را,ترك كند و مي تواند به كشور خود باز گردد.


ماده 14- الف) هركس حق دارد براي گريز از هر گونه شكنجه و فشار به جايي پناهنده شود. نيز مي تواند در ساير كشورها از پناهندگي استفاده كند.
ب) در جرايم غير سياسي يا اموري كه مخالف با اصول و هدفهاي ملل متحد باشد نمي توان از حق پناهندگي استفاده كرد.


ماده 15- الف) هركس مي تواند هر مليتي را بخواهد بپذيرد.
ب) هيچ كس را نمي توان خود سرانه از مليت او محروم ساخت يا حق تغيير مليت از اورا سلب نمود.

ماده 16- الف) زن و مرد وقتي به سن ازدواج برسند مي توانند بدون هيچ قيد نژادي و ملي و ديني ازدواج كنند, و خا نوا ده بنياد گذارند. آنان به هنگام زناشويي و در اثنا و هنگام انحلال آن داراي حقوق متساوي مي باشند.
ب) عقد ازدواج جز با رضاي آزادانه همسران آينده,قانوني نيست.
ج) خانواده عنصر طبيعي و اساسي اجتماع است و بايد از پشتيباني جامعه برخوردار باشد.


ماده 17- الف) هركس به تنهايي يا با شراكت ديگري داراي حق مالكيت است.
ب) مالكيت هيچ كس را نمي توان بر خلاف قانون از وي سلب كرد.


ماده 18- هركس داراي حق آزادي فكر و ضمير و دين است. لازمه اين حق آن است كه هر كس خواه به تنهايي يا با ديگران علني يا خصوصي از راه تعليم و پيگيري و ممارست, يا از طريق شعايير و انجام مراسم ديني,بتواند آزادانه,دين و يقينات خود را ابراز كند.


ماده 19- هر كس آزاد است هر عقيده اي را بپذيرد و آن را به زبان بياورد و اين حق شامل پذيرفتن هرگونه راي بدون مداخله اشخاص مي باشد و مي تواند به هر وسيله كه بخواهد بدون هيچ قيد و محدوديت به حدود جغرافيايي, اخبار و افكار را تحقيق نمايد و دريافت كند و انتشار دهد.


ماده 20- الف)هر كس حق دارد آزادانه در احزاب و جماعت هاي مسالمت آميز شركت جويد.
ب) هيچ كس را نمي توان وادار ساخت به حزبي بپيوندد.


ماده 21- الف) هركس حق دارد مستقيما" يا به وسيله نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند در اداره امور عمومي كشور خود شركت جويد.
ب) اراده ملت اساس قدرت اختيارات ملي است,اين اراده به وسيله انتخابات شرافتمندانه صورت مي گيرد كه دوره به دوره از طريق انتخابات عمومي يكسان, با راي مخفي يا بنا به روشي مشابه با آن كه آزادي راي را تامين , انجام مي يابد.


ماده 22- هر كس از حيث اينكه عضو جامعه محسوب است حق دارد از تامين اجتماعي برخوردار گردد, و مي تواند به كمك كوشش ملي و ياري بين المللي با توجه به سازمان و امكانات هر كشور از حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كه با حيثيت و تكامل آزاد شخصيت انساني ملازمه داشته باشد بهره ور گردد.


ماده 23- الف) هر كس حق كار و حق برگزيدن آزادانه كار با شرايط عادلانه و ارضا, كننده دارد, نيز حق دارد كه در مقابل بيكاري حمايت شود.
ب) هر كس در مقابل كار مساوي, بدون هيچ گونه رعايت امتياز, حق دستمزد مساوي دارد.
ج) هر كس در مقابل كار, حق دارد دستمزدي منصفانه و ارضا كننده دريافت كند كه براي او و خانواده اش وجه معيشتي فراهم آورد كه شايسته حيثيت كمال يافته انساني باشد و در صورت مقتضي حق دارد از كليه وسايل حمايت اجتماعي استفاده نمايد.
د) هر كس حق دارد براي پشتيباني از منافع خود, با ديگران تشكيل سنديكا بدهد و عضو سنديكايي شود.


ماده 24- هر كس حق استراحت و استفاده از ايام فراغت دارد, منجمله حق دارد ساعات كارش بطور معقول محدود باشد و از مرخصي نوبتي با دريافت حقوق استفاده كند.


ماده 25- الف) هركس حق دارد از سطح يك زندگاني برخوردار باشد كه سلامت و رفاه او و خانواده اش, منجمله خوراك و لباس و مسكن و رسيدگي هاي پزشكي آنان را تامين كند. همچنين حق دارد از خدمات ضروري اجتماعي در هنگام بيكاري و بيماري و درمانده گي و بيوه گي و پيري يا در ساير مواردي كه بنا به اوضاع و احوالي بيرون از اراده او, وسايل معاش وي مختل گردد استفاده كند.
ب) مادر بودن و فرزند بودن, استفاده از كمك و مساعدت مخصوص را ايجاب مي كند.هر كودك خواه حاصل زناشويي قانوني باشد يا غير قانوني, از حمايت اجتماعي برابر برخوردار مي گردد.


ماده 26- الف) هر كس حق دارد از تعليم و تربيت استفاده كند. تعليم و تربيت بايد دست كم در مورد آموزش ابتدايي و اساسي رايگان باشد. تعليمات فني و حرفه اي بايد براي همه ممكن باشد. دسترسي به تعليمات عاليه بايد براي همه و بنا به شايستگي هر كس امكان پذير باشد.
ب)هدف تعليم و تربيت بايد شكوفايي كامل شخصيت بشري و تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي باشد. تعليم و تربيت بايد حسن تفاهم و گذشت ودوستي بين همه ملتها و همه گروهها از هر نژاد يا هر دين, همچنين گسترش فعاليتهاي ملل متحد را براي حفظ صلح تسهيل كند.
ج) پدر و مادر براي تعيين نوع تعليم و تربيت فرزند خود حق اولويت دارند.


ماده 27- الف) هر كس حق دارد آزادانه در زندگاني فرهنگي اجتماع شركت جويد و از اقسام هنرها استفاده كند و در پيشرفت علمي و بركات حاصل از آن سهيم باشد.
ب) هر كس حق دارد از منافع اخلاقي و مادي ناشي از هرگونه دستاورد علمي و ادبي يا هنري كه بوجود آورده باشد حمايت شود.


ماده 28) هركس حق دارد بكوشد تا در سطح اجتماعي و جهاني چنان سامان و نضمي حكمفرما شود كه حقوق و آزاديهايي كه در اين اعلاميه اعلام شده است در آن سطح به نتيجه كامل برسد.


ماده 29- الف) هركس نسبت به اجتماعي كه فقط در آن اجتماع رشد آزاد و كامل شخصيت او امكان پذير است تكاليفي بر عهدهدارد.
ب)هركس در اجراي حقوق و در مقام برخورداري از آزاديهاي خويش, تنها از محدوديت هايي پيروي مي كند كه قانون منحصرا" به منظور تامين شناسايي و حرمت به حقوق و آزاديهاي ديگران, بالجمله براي تحقق بخشيدن به مقتضيات عادله اخلاق و نظام اجتماعي و مصلحت عمومي, در يك جامعه دموكرات وضع كرده باشد.
ج) در هيچ حال نمي توان حقوق و آزاديهاي مزبور را به نحوي بكار برد كه با هدفها و اصول ملل متحد منافي باشد.


ماده 30- هيچ يك از مقررات اعلاميه حاضر را نميتوان بنحوي تفسير كرد كه براي دولتي يا گروهي يا فردي متضمن حقي شود كه بنا بر آن, بتواند به فعاليتي دست زند يا كاري انجام دهد كه هدف آن از بين بردن حقي از حقوق و آزاديهاي مذكور در اين اعلاميه باشد.


آنچه در اين دو قسمت آمد متن كامل اعلاميه جهاني حقوق بشر بود
اين اعلاميه شامل يك ديباچه و 30 ماده,در تاريخ 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327 خورشيدي در مجمع سازمان ملل تصويب شد و جهانيان اين روز را به نام " روز حقوق بشر" جشن مي گيرند.

مرگ يك جبار ستم پيشه


مرگ يك جبار ستم پيشه

دکترعزت مصلي نژاد

سالهاي 1350 و 1351 براي بسياري از روشنفكران ايراني سالهاي اميد و آرزو بود. من و سه تن از ياران موافق هر ماه در باشگاه بانك مركزي جمع مي شديم و ضمن صرف شام درباره سياست روز بحث ميکرديم. يكي از دوستان كه بر ما سمت استادي داشت تازه از شيلي بازگشته بود و با خانم سالوادور آلنده رئيس جمهور سوسياليست شيلي ملاقات كرده بود. او به ما اطمينان داد كه سوسياليسم دمكراتيك در شيلي پيروز خواهد شد و سازمان سيا در برابر اراده مردم شيلي عقب نشيني خواهد كرد:
ــ "خانم آلنده به من گفت كه شيلي صد و پنجاه سال سنت ليبراليسم دارد و ما حتي يك زنداني سياسي نداريم."
روز چهارم ارديبهشت سال 1352 من توسط ساواك دستگير شدم و بعد سلول بود و شكنجه و تلاش براي بالا نگه داشتن روحيه. يك روز تابستان 52 در زندان كميته نگهبان مرا به دستشويي فرستاد. يك زنداني سيبيلو را در دستشويي ديدم كه گويا تازه دستگير شده بود. به تندي قبل از اينكه نگهبان برسد از او اخبار بيرون را جويا شدم:
ــ "در شيلي ژنرال پينوشه كودتا كرد؛ آلنده كشته شد؛ بيش از 3 هزار نفر را كشتند و 30 هزار نفر در استاديوم ورزشي زنداني هستند."
سرو كله نگهبان پيدا شد. با چند دشنام به خود، زنداني سيبيلو را به سلولش برد. آن روز در سلول زندان كميته روز تيره اي را گذرانيدم. روحيه ام آنقدر پايين ‌آمده بود كه اگر مرا زير شكنجه مي بردند معلوم نبود چه از كار درمي آمدم. بعدها در يكي از سلول هاي عمومي زندان كميته مشترك، يكي از زندانيان مجاهد تازه دستگير شده داستان مقاومت آلنده، درنده خويي ژنرال پينوشه و خودكشي احتمالي شاعر شيليايي پابلو نرودا را برايمان تعريف كرد و در پايان نتيجه گرفت: "آلنده علي وار رفت."
و در سالهايي كه پس از آن آمد، ژنرال پينوشه كه زماني خودش را طرفدار آلنده و ايجاد كننده نظم همگاني جا مي زد، به عنوان يكي از مهره هاي سازمان سيا با پاشنه هاي آهنين بر شيلي حكومت كرد. در زمان كودتا جورج بوش پدر رئيس سازمان سيا بود و در همان روزها سياستمدار برجسته شيليايي Orlando Letelier همراه يك نفر آمريكايي به نام Ronni Moffitt طي يك تصادف ساختگي در واشنگتن به قتل رسيدند. براي هيچكس جاي شك نبود كه دست پينوشه و سازمان سيا در كار است. تحقيق در مورد اين قتل از 1976 آغاز شد، ليكن سازمان سيا، بوش پدر و اخيرا بوش پسر جلو ادامه تحقق را گرفتند.
پينوشه 17 سال بر شيلي حكومت كرد و در اين مدت، به كمك سازمان سيا، سكوت يك قبرستان را بر شيلي حاكم نمود. زنده ياد حسين اقدامي در كتابي كه در اين مورد ترجمه كرده شمه اي از ديكتاتوري نظامي پينوشه و ياس فلسفي روشنفكران آن زمان را بازگو كرده است.
حكومت ژنرال پينوشه به تدريج ناتواني خود را آشكار كرد و پينوشه را مجبور ساخت كه از قدرت سياسي كناره گيري كند و به عنوان يك سناتور تمام عمر كماكان از خزانه ملت بخورد. در اكتبر 1998 زماني كه پينوشه ديگر قدرت سياسي نداشت براي معالجه به لندن رفت و در آنجا درخواست استرداد او توسط قاضي اسپانيولي براي تحقيق در مورد نقش او در قتل شهروندان اسپانيا در جريان كودتاي 1973 تسليم دولت انگليس شد. اين يك پيروزي بزرگ براي هواداران حقوق بشر بود و با خود پيامي به همه ي جباران زمانه مي داد كه هيچكس نمي تواند از مجازات اعمال ضدبشري خود معاف باشد. افسوس كه دولت انگليس پس از 16 ماه پينوشه را به عنوان اينكه سخت بيمار است و نمي تواند محاكمه را تحمل كند تحويل دولت شيلي داد.
پينوشه در شيلي يك باره سالم شد و با هواداران خود خوش و بش كرد. بعد از آن 14 بار تلاش شد كه پينوشه را مورد پيگرد قرار دهند و آخرين بار موفقيت نسبي به دست ‌آمد كه با مرگ پينوشه متوقف ماند. مارگارت تاچر نخست وزير انگليس (كه پينوشه در جنگ فالكلند عليه آرژانتين او را ياري داد) و جرج بوش رئيس جمهور آمريكا در متوقف ماندن پيگرد عليه پينوشه نقش اصلي را ايفا كردند.
پينوشه روز يكشنبه 10 دسامبر 2006 در چهل هشتمين سالروز امضاي اعلاميه حقوق بشر در سن 91 سالگي از سكته قلبي مرد. در حالي كه 4 هزار نفر نظامي در آكادمي ارتش به او اداي احترام كردند و حدود 6 هزار نفر در مراسم تشيع جنازه او شركت كردند. اين خود نشان مي دهد كه جباران ستم پيشه پايگاه اجتماعي خود را دارند. البته ميليون ها نفر از مردم شيلي و انسانهاي آزاده جهان از مرگ او شادي كردند با اين درك كه مرگ ديكتاتور مرگ ديكتاتوري نيست. خانواده بوش با مرگ پينوشه نفس راحتي كشيدند زيرا با متوقف شدن پيگرد پرونده قتل "اورلاندو لتيليه" نقش آنان كماكان مكتوم خواهد ماند.
مرگ پينوشه نشان داد كه جباران ستم پيشه، فاسد نيز هستند. پينوشه ميليونها دلار از اموال ملت را حيف و ميل كرده است. ايرابل آلنده، برادرزاده رئيس جمهوري فقيد شيلي، از دادگاه خواسته است كه جلو انتقال پول ملت را به ورثه پينوشه بگيرد. جنازه پينوشه را مي خواستند در سانتياگو دفن كنند، ليكن از ترس آنكه مردم جنازه را بيرون بكشند و با آن كاري كنند كه پينوشه با ديگران كرد، جسد او را سوزانيدند.
"ميشل باشله" رئيس جمهوري شيلي كه خود از قربانيان پينوشه است دوران او را دوراني سخت و هولناك خواند. روزنامه سانتياگو به نام لاناسين (La Naciyn) صفحه اول خود را سياه منتشر كرده كه در وسط آن ژنرال با عينك دودي با نگاهي شوم ايستاده (عكس بعد از كودتا) است و در زير عكس عنواني چاپ شده است كه مي توانست بر سنگ قبر اين جبار ستم پيشه نوشته شود:
"پينوشه 2006 ــ 1915
هرگز چنين مباد."

به بهانه روز زن


به بهانه روز زن

هنگامي كه در اكثرجوامع شرقي و غربي صحبت از زن ميشود.اكثر مردان والبته برخي از زنان به ياد جنس لطيفي مي افتند كه پاكدامن, عفيف, پرهيزگار, ناز, ملوس, گوگولي مگولي وبه قول معروف دلبري كامل است .بعضي از مردان هم اولين چيزي كه در مخيله شان ظهور ميكند سكس است و سريعا برهنه اين كالاي گرانبها را در ذهن خود مجسم ميكنند.زن در نگاه اغلب مردان ايراني يعني لطيفه. ضعيفه. مادري خانه نشين .معشوقه. گيرنده نفقه. ماشين توليد مثل. كنيز خونه يا سنگ صبور و گاهي نيز ميتواند با لغاطي همچون مدير داخلي خونه .وزير جنگ. افتاب مهتاب روشو نديده. منزل.اهل و عيال. لچك به سر .عليا مخدره و ياهمشيره خطاب شوند.

و در هنگامي كه پا را از گليم فراتر گذاشته واز بد روزگار زني لب به شكايت گشود لغاتي همچون پاچه رو ماليده, خراب, هرجائي ,فاحشه و...انتظارش را خواهد كشيد. حال در حالي اين لغات نثار زن ميشود كه بهشت موعود قرار است در زير پاي زن (مادر) قرار گيرد

متاسفانه در جهاني كه ما زندگي ميكنيم اكثر جريانات عقب مانده و ارتجاعي خصوصا در كشورهايي كه حكومتي بر پايه فرامين ما قبل تاريخ دارند همه روزه تعرضاتي سازمان يافته را نسبت به حقوق زنان شكل ميدهند تا از وجود نقش مستقيم زن در مسائل جاري روز و جامعه جلوگيري نمايند .كشور ايران هم با توجه به اينكه داراي ارتجاعي ترين نوع حكومت مذهبي در جهان ميباشدهمواره سعي در تحميل كردن يك اپارتايد نابرابر جنسي بر طبق فرمايشات مرد سالارانه پدر سالاربزرگ محمد و دين اسلام بر زنان ايراني داشته است .اين نوع از حكومت مردسالارهمواره سعي در حبس زنان در زنجير حقارت داشته و با توسل به تيغ برنده استبداد امكان دستيابي به جامعه اي برابر را به رويائي بدل ساخته است.در فرهنگ پوسيده و تزريق شده ايران كه عمري چندين هزار ساله داردو نوعي فرهنگ وارداتيست زن همواره در حاشيه قرار دارد كه البته در برخي موارد هم پا به صحنه گذاشته و تناسب و برابري را طلب كرده كه متاسفانه به شديدترين شكل سركوب شده است.اين فرهنگ غلط و زن ستيزدر طول قرني كه گذشت در دوران تحصيل از مدارج پايين تا سطح عالي به جوانان ايراني القا شده و حكومتهاي وقت در طول سالها در حفظ و حراست از اين فرهنگ كوشيده اند.به عنوان مثال سينماي ايران از بدو تاسيس و شروع كار تا كنون موضوع قتلهاي ناموسي را به دفعات به تصوير كشيده است موضوع تكاندهنده اي كه گاهي هنر پيشه مرد داستان زن يادختري را به جرم خيانت به قتل ميرساند و سالها در پشت ميله هاي زندان به خاطر حفظ ناموس انتظار ازادي را ميكشد وقتي هم كه ازاد شد گوسفند برايش قرباني ميكنند و ازاديش را جشن ميگيرند.يعني به عبارت ساده تر قتل ناموسي جزئي از همان فرهنگ تزريقيست كه در صورت وقوع, خوش غيرتي مردي را ميرساند و مشكل حادي نيست چرا چون به جزئي جدا نشدني از فرهنگ ايراني بدل گرديده و نظام حاكم هم سعي در تشويق به حفظ همين فرهنگ پوسيده وحراست از ان نموده است .
همانطور كه در اغلب خيابانهاي بسياري از كشور هاي اسلامي ميبينيم بر درو ديوار نوشته از پذيرفتن بانوان بد حجاب معذوريم يعني به عبارت ساده تر زنان تنها ميتوانند نوع ديكته شده حكومتي يا سنتي پوشش اجتما عي را بر گزينند
و انچه را كه از قبل به طور ديكته شده اجتماعي و سياسي موجود است را به عنوان پوشش انتخاب كنند يادر برخي مكانهاي عمومي در كشورهاي اسلامي همچون ايران تابلو هائي وجود دارد همانند از پذيرفتن بانوان بد حجاب معذوريم حال انكه خود همين ارزش گذاري حجاب و نوع پوشش با چه معيار و سنجش در چه دوره زماني انجام گرفته و متعلق به چه دوري است جاي شگفتي دارد. اغلب نوع پوشش اسلامي وبرترين ان كه چادر است متعلق به دوران صدر اسلام و شكل گيري حكومت اسلامي در عربستان است دوراني كه در ان اعراب دختران خود را زنده بگور ميكردند و يا به دلايل واهي زنان خود را به قتل ميرساندند در چنين دوره اي اسلام و فرامين ان از اين كشتار تا حدودي جلوگيري كرد ولي در عين حال تحميل نوع پوشش و چگونگي راه و رسم ازدواج و تعيين حقوق زن در جامعه و محدوديت ان را نيز به دنبال داشت. يعني به عبارت ديگر حكومت ايران كه سالهاست با شعار اينكه از ورود فرهنگ غربي به كشور ميخواهد جلوگيري كند خود مروج نوع ديگري از همين فرهنگ غربيست.
در ايران و شايد اغلب كشورهاي اسلامي فقر اجتماعي و فرهنگي سبب بروز نابساماني هاي اجتماعي از قبيل فحشا گرديده كه كشورهائي همچون دبي و عربستان وايران بوضوح گوياي اين فاجعه انساني هستند دختران جواني كه براي امرار معاش و تهيه اولين نيازهاي اجتماعي( خوراك پوشاك و مسكن) مجبور به تن فروشي و ورود در تجارت سكس هستند تجارتي كه در ان سرمايه اصلي جسم و جان دختركان معصوم و ببگناه است دختراني كه برخي هنوز به سن بلوغ نرسيده و نيازمند فضايي سالم براي رشد و تحصيل ميباشند. نوع ديگر همين تجارت سكس نوع شرعي و قانوني ان صيغه ميباشد در واقع كلاهي با پوشش شرع براي استفاده جنسي ازيك دختر و يا زن در جامعه اسلامي كه تنها با جمله زوجتك نفسي الاالمدت المعلوم و الا مهر المعلوم (خودم را در زمان معلوم و با بهاي معلوم براي تمتع و لذت بردن تو قرار ميدهم )شروع شده و با پرداخت مبلغ ناچيزي براي نوع ديگري از سوئ استفاده جنسي پايان ميپذيرد. حدود چند سال قبل بود كه جرايد جمهوري اسلامي زمان دسترسي به يك زن روسپي (تن فروش) را در تهران هشت دقيقه اعلام كردو بنا بر فرمايش سردار طلائي هشتادو هفت درصد تن فروشي ميان زنان و دختران در ايران بنا بر دلايل اقتصادي و نبود امكانات برايردستيابي به كار و خدمات اجتماعي عنوان شد. اين خود در حاليست كه روزانه صدها دختر و زن ايراني و شرقي در همين كشورهاي اسلامي جهت عيش و نوش صاحبان سرمايه به فروش ميرسند كه دوبي و دارالمبارك گوياي عمق اين فاجعه انساني است .
قوانين اسلامي حاكم بر ايران و ديگر كشورهاي اسلامي گواه روشنسيت از تبعيض و نابرابري وتعرضات اجتماعي به حقوق زنان كه نوع علني انها عبارتند از
ديه يك زن طبق قوانين اسلامي نيمي از يك مرد است يعني زن از ديدگاه اسلام نيمي از مرد است
سهم زن در برخورداري از ميراث نيمي از سهميست كه مرد ميتواند دارا باشد
هيچ زني در ايران در انتخاب نوع پوشش ازاد نيست ووتنها ميتواند نوع ديكته شده مذهبي و دولتي را انتخاب نمايد
شهادت مرد در دادگاه برابر با شهادت يك مرد نيست
خط زدن زنان از پستهاي كليدي و اجتماعي همچون رياست جمهوري قضاوت ودادرسي
يك مرد ميتواند همزمان با چهار زن به طور شرعي ازدواج كرده و چهل زن صيغه اي را نيز در اختياربگيرد حال انكه سزاي زن خائن در ايران سنگسار است و يا قتل ناموسي انتظار ان زن را خواهد كشيد
البته سنتهاي پوسيده و ارتجاعي ضد زن به همين جا معطوف نميشود و ريشه ان را در خانواده ها هم ميتوان يافت به عنوان مثال در اغلب خانواده هاي سنتگرا دختر خانه به چشم موجوديست فرمانبر و مطيع كه صد در صد احساسي از ديد خانواده ندارد وتنها ميتواند عاشق كانديداي منتخب خانواده خصوصا پدر شود و با ان فرد ازدواج نمايد
دختر در خانه حق انتخاب اينده و سرنوشت را ندارد و تنها ميتواند نوع تحميلي از سوي خانواده را برگزيند
مادر اغلب زن دلسوز و فداكاريست كه صبح تا شام ميشويد ميروبد و در مطبخ به پخت و پز مشغول است گاهي هم با گلدوزي بافندگي يا خياطي در خانه كمك خرجيست براي خانواده
در اغلب خانواده هاي ايراني خوشگذراندن و مهماني رفتن براي يك دختر فاجعه اي است هولناك كه حاكي از فساد دختر دارد واي به حال اينكه دختر روزي با جنس مخالف بيرون رفته يا به مصاحبت نشسته باشد
پسر در خانواده كمك حال خانواده خصوصا خانواده هاي كم درامد خواهد شد در حالي كه معيار انتخاب دختر نوع وميزان جهاز و سند پشت قباله خواهد بود
فشار براي ازدواج با كسي كه مورد علاقه دختر نيست و سرانجام ناخوشايند طلاق كه امار در ايران خود گوياي اين مهم است
پسران در ايران تا پاسي از شب گذشته ميتوانند در خيابان باشند ولي براي دختر نه تنها ممكن نيست كه فضاي موجود در جامعه و جو موجود نيز محيط سالمي را براي گشت شبانه نميتواند مهيا سازد كه باز هم اخبار بالاي تجاوزات جنسي درايران خود گواهيست بر اين ادعا
در ايران شيكپوشي و الامد بودن ممكن است پاي دختر و يا زن را به مفاسد باز كند و يامتحجرين مذهبي بر صورت و يا بدن ان دختر و يا زن اسيد بپاشند.
متاسفانه در اغلب كشورهاي مذهبي خصوصاايران پيشرفت خوشي و شادماني به معناي بي بندو باري جا افتاده و سنتگرايان همواره و با توسل به زور سد راه ان ميشوند بدون در نظر گرفتن اين مهم كه جامعه جوان در صورت وجود فضاي مطلوب و ازاد ميتواند زمينه رابراي رشد و تحقق خواستهاي جامعه فراهم اورد. تاسف بار است وقتي جامعه جوان ايران به فضاي ماتم زده بدل شده كه حتي از داشتن كوچكترين ازاديهاي اجتماعي محروم است و معيار و سنجش حدود ازادي فرامينيست بجا مانده از چهارده قرن قبل كه نميتوان معياري در دنياي امروزي برايشان يافت. ولي تقريبا از همان روزي كه تحميل اپارتايد جنسي به زن شكل گرفت جنبش رهائي طلبي و برابري خواهانه زنان هم شكل گرفت جنبشي متشكل از زنان ومردان مترقي كه ساليان سال است در رفع اين تبعيض جنسي ميكوشند ودر اين راه چه بسيار انسانهائي كه از جان ومال خود گذشته اند تا شايد بتوان فضاي بهتري را براي تنفس پديد اورد و زنجيرهاي هر نوع تبعيض را در جهان پاره كرد وجوي سالم براي نسلهاي بعد پديد اورد تا درروند تكامل, بشر به ارزوي داشتن جامعه اي سالم و برابر دست يابد. ياد تمام رهروان ازادي گرامي و جاي رفتگان سبز
بهزاد پيله ور

نه نژاد پرستي، نه بنيادگرايي


نه نژاد پرستي، نه بنيادگرايي

عزت مصلي نژاد

اوايل قرن شانزده همان زمان كه توي مملكت انگليس كشتزارها را به مرتع تبديل مي كردند، هزارها هزار دهقان خانه خراب شدند تا گوسفند تربيت شود مبادا كمبود پشم، كارخانه هاي نساجي را از كار بيندازد. همان زمان سر توماس مور متفكر انگليسي گفت "عجب دوره و زمونه اي شده كه توي انگليس گوسفندا آدم مي خورن." و اما امروز، توي دهه اول قرن بيست و يكم، 12 تا كارتن مبتذل آدم مي كشند. واقعا كه واي به ما آدم ها كه داريم هم دم در مي آوريم و هم سم.

ماجرا از سپتامبر سال گذشته شروع شد كه يك مولف محلي دانماركي به عكس حضرت محمد براي يك كتاب كودكان در مورد پيامبر اسلام نياز داشت. مگر كسي در دانمارك جرأت داشت عكس حضرت بكشد. شايد بو برده بودند كه بسياري از فرق اسلامي كشيدن عكس اوليا و انبياء را كفر به حساب مي‌ آورند. در اين شرايط، نشريه «يولاندز پوستن» موضوع را به مسابقه گذاشت و از 25 كارتونيست خواست كه تصوير حضرت خيرالانام را آنطور كه دلشان مي خواهد و هر جوري كه به چشم شان مي آيد بكشند؛ 12 كارتونيست كشيدند و كشيدند، چه جور هم كشيدند. اين حقير گردن شكسته، نويسنده اين سطور، اين تصاوير را از روي كنجكاوي محض (نه هيچ انگيزه ديگري كه به مولا بي گناهم) در اينترنت ديده ام. تقريبا همه كارتون ها زشت و زننده هستند و گرچه من نقاش نيستم ولي بنابه ضرب المثل معروف «نخورده ام نون گندم ديده ام دست مردم»، به جرأت مي توانم بگويم كه كارتون هاي جنجالي هيچ ارزش هنري ندارند. يكي از كارتون ها، زبانم لال پيامبر بزرگ اسلام را با بمبي روي عمامه مبارك نشان مي دهد با هاله اي شكسته از نور كه بلا تشبيه يادآور تصاوير غربي از شيطان است. كارتون ديگر حضرت محمد صلي الله عليه را در دروازه بهشت نشان مي دهد كه به چند تن تروريست كه بمب هاي انتحاري به خود بسته اند مي گويد: «بس كنيد! ديگر باكره برامون نمونده!»

راستي پس از ماجراي سلمان رشدي و ترور تئو ونگوگ، چرا مجله يولاند پوستن اين اقدام تحريك آميز را انجام داد؟ چرا نقاشان دانمارك به مقدس ترين مقدسات مسلمانان توهين كردند؟ براي پيدا كردن جواب اين معما يك كارت پنج دلاري تلفن گرفتم و با رفيقي شفيق از انسان هاي كاركشته و سرد و گرم چشيده اهل دانمارك تماس گرفتم فرمودند كه تو تا خارجي نباشي و ساكن دانمارك نمي دوني كه نژادپرستي يعني چه: «واي به حالت اگه سر سياه باشي، به تو نمي گن برو گم شو ولي محل سگ به آدم نمي ذارن. بچه هاي من توي مدرسه يه دوست هم ندارن. هر وقت مي ريم يه برنامه عمومي، هيچكه با ما حرف نمي زنه؛ مث اينكه ما زيادي هستيم. اگه جراح مغز هم باشي تو دانمارك خارجي هستي. اين كارتون ها هم نه بر ضد حضرت محمد، بلكه بر ضد مسلمونا و بدتر از آن بر ضد خارجي هاي ساكن دانمارك كشيده شده. نژادپرستي با بند نافشون بريده ان.»

به نژادپرستي نوع دانماركي بايد جنجال آفريني مطبوعات و پول پرستي هم اضافه كرد. امان از دست پول، بي داد از دست پول كه به قول شكسپير:

كنيز زرد را بنگر

و زور اهرمن سايش

چه ايمان ها كه بر باد فنا داده

چه آئين ها كه خود ايجاد بنموده

از نظر بسياري از اربابان رسانه هاي جمعي در دنياي بي پير سرمايه داري «هدف وسيله را توجيه مي كند». براي رسيدن به شهرت و پول هر وسيله اي توجيه پذير است. شرافت بي شرافت! مي گويند در صدر اسلام يك مرد‌ گمنام عرب در چاه زمزم ادرار كرد و به ابوالبول تاريخ مشهور شد. جالب اين است كه پس از انتشار كارتون ها، رهبران مسلمان دانمارك هم به روزنامه و هم به دولت شكايت كردند. هيچكس برايشان تره هم خرد نكرد. آنها از پاي ننشستند و "كميته اروپايي براي بزرگداشت پيامبر" تشكيل دادند و به اتفاق سفراي 11 كشور اسلامي خواستار ملاقات با جناب مستطاب اكرم اعظم آقاي راسموسن نخست وزير دانمارك شدند. جناب صدراعظم به بهانه اينكه من حق دخالت در آزادي بيان را ندارم، حضرات را دم در خانه اش هم راه نداد ــ گويي مسلمانان دانماركي، دانماركي نبودند. به قول مولوي:

«فرق دارد اين حسن با آن حسن.»

اين را تنها نمي توان يك بي توجهي از جانب يك سياستمدار هفت خط تلقي كرد، بلكه علاوه بر آن بايد ترس وي از راست و حتي حزب متبوع خودش را نيز به حساب آورد. دريغ از اين دنياي كله پا كه اغلب سياستمدارانش چپ مي زنند و راست مي روند. علاوه بر اين نبايد فراموش كرد كه جناب نخست وزير خودشان هم چل چلي تشريف دارند.

در ماه دسامبر «ابولبان» امام دانمارك، اول با عربستان سعودي و مصر تماس گرفت و بعد چمدان ها را زير بغل زد و ياالله گويان راهي خاورميانه شد. در اين سفر اين امام بزرگوار ــ مثل امام سيزدهم وطني خودمان ــ خدعه نيز فرمودند. به اين ترتيب كه چند عكس زشت و زننده ــ از جمله عكسي كه حضرت محمد را به شكل يك خوك مشغول نوشتن قرآن كريم نشان مي دهد ــ را قاطي 12 كارتون كرد و آنها را با خود به خاورميانه برد تا دل رهبران دول مسلمان را بسوزاند كه اي واي اسلام از دست رفت. در مصر اخوان المسلمين كه در جريان انتخابات عمومي مي خواست خود را يك نيروي مقبول جا بزند از امام خواست كه فعلا دندان روي جگر بگذارد تا وقتش برسد. در فلسطين نيز حماس كه همين درگيري را داشت امام را به خويشتن داري تشويق كرد و امام لبنان زبان را در كام كشيد و منتظر فرصت ماند. روز بيست و ششم ژانويه عربستان سعودي سفير خود را از دانمارك فرا خواند و از آن پس شاهد درگيري و تظاهرات و عكس العمل شديد ــ ايران و سوريه هستيم. يادمان باشد كه هم ايران و هم سوريه دارند از آب گل آلود ماهي مي گيرند. در اجلاسيه آتي شوراي امنيت، نوبت دانمارك است كه رياست شورا را به عهده بگيرد. دانمارك در موقعيتي قرار دارد كه مي تواند ايران را به خاطر عدم رعايت پيمان منع گسترش سلاح هاي هسته اي به پاي حساب بكشد. بشار اسد رئيس جمهور سوريه نيز در مخمصه عجيبي گير كرده است. برادر و چند نفر از بستگان نزديك اش متهم به قتل "رفيق حريري" رئيس جمهوري سابق لبنان هستند. باز هم اين دانمارك است كه مي تواند در شوراي امنيت از سوريه بازخواست كند.

با اين پيش زمينه است كه دولتين ايران و سوريه، دانمارك را شكننده بيضه اسلام و شريك شيطان قلمداد مي كنند:

تغاري بشكنه ماسي بريزه

جهان گردد به كام كاسه ليسون

انسان با چشم باز مي بيند كه در اين هيرو وير، هر كسي لك و لكي مي كند و منافع خودش را جستجو. به قول معروف:

هر كه به كاري مشغول

دو زار بنداز تو كشكول

در اين بازار آشفته و جنگل مولا كلاه گشادي بر سر كساني مي رود كه هيچ يك ولايت هستند ــ آدم هاي فقير و ساده دل كه زود تحريك مي شوند با هوي هاي مي گويند و به خاطر احترام به سخنان (و تو بخوان تحريكات) علماي اعلام و حجج اسلام جلو گلوله گرم سينه سپر مي كنند. تا به امروز صدها نفر از خارجيان (بخصوص انسان هاي خاورميانه اي) در كشورهاي غربي آماج نژادپرستي شده اند و بيش از ده نفر در افغانستان در رابطه با تظاهرات عليه كارتون ها جان باخته اند. بسياري از اين قربانيان نه اسلام را مي شناسند نه مي دانند كه حضرت محمد عرب بوده يا عجم. بسياري از آنان حتي معناي نمازي كه به عربي مي خوانند نمي دانند.

من گاهي چشمان خود را مي بندم و خود را در مكه صدر اسلام تصور مي كنم. در عالم تخيل مي بينم كه عده اي بادمجان دور قاب چين به خاطر خوش رقصي كارتون هاي مجله ي دانماركي را خدمت حضرت محمد مي برند. حضرت تبسم مي فرمايند و به ديدن كارتونيست ها مي رود. به آنان به خاطر زحمتي كه كشيده اند (حتي اگر عليه شخصيت بزرگوار ايشان باشد) هديه اي عنايت مي فرمايد و با آنان درباره پيام هاي انساني اسلام سخن مي گويد. كارتونيست ها خجالت زده مي شوند و برخي به دين مبين اسلام تشرف حاصل مي كنند.

اطمينان دارم كه اگر كارتونيست ها به جاي تصاوير پيامبر خدا، كارتون خود خدا را به شيوه اي ناپسندتر هم كشيده بودند آب از آب تكان نمي خورد. دليل اين امر اين است كه خدا دين ندارد و هيچ ديني هويت خود را در خدا نمي بيند. اگر كارتون هاي بدتري از خدا كشيده شود، مسلمانان خواهند گفت كه اين خداي يهوديان، و يهوديان آن خدا را خداي مسلمانان خواهند خواند و اديان شرقي اعلام خواهند كرد كه: «نه بابا، ما خدامون يه جور ديگه اس. اين خدا خداي ساميه.» (هم عربي و هم يهودي).

ماجراي كارتون ها بار ديگر نشان داد كه دنياي ما از نژادپرستي و ضديت با خارجي از يك طرف و تعصب مذهبي و سياست بازي از طرف ديگر رنج مي برد. آقاي جرج بوش، رئيس جمهوري آمريكا در رابطه با عكس العمل ناشي از انتشار كارتون ها گفت: «ما خشونت را به عنوان شيوه ابراز نارضايتي عليه آنچه كه در مطبوعات آزاد به چاپ رسيده است رد‌ مي كنيم.» اين سخني است بسيار متين، ليكن حيف كه گوينده آن كسي است كه زاده و زاينده خشونت است. افسوس از اين فطير مقدس كه به قول امه سرز نويسنده ضداستعمار فرانسوي روي آن نجاست كرده اند.

همينطور است عكس العمل هاي عوام فريبانه عناصر اسلام پناهي مانند‌ احمدي نژاد و خامنه اي ــ كساني كه سالها جنگ سني و شيعه و عمركشان را سردمداري كرده اند.

عكس العمل حاصل از انتشار كارتونهاي نژادپرستانه مجله دانماركي مشتي از خروار و نمودي است دردناك از عدم مدارا و سركوب تاريخي دگرانديشان توسط كوردلان مذهبي: درصدر اسلام "ساره" كنيز شاعر و آواز خوان را زير پاي شتر انداختند؛ در زمان بني اميه، حجاج بن يوسف قتل عام هاشميان را آغاز كرد و بشار بن برد شاعر توانا و طنزپرداز ايراني تبار عرب را مثله نمود و جسدش را به دجله انداخت. در زمان عباسيان، زنادقه (طرفداران ماني) را بي رحمانه شكنجه مي كردند و مي كشتند و اگر به خليفه خبر مي رسيد كه آنان در محلي گرد آمده اند دستور مي داد كه خانه شان را بر سرشان خراب كنند. در قرن ششم عبدالملك پسر صلاح الدين ايوبي، دستور داد كه شيخ اشراق صاحب فلسفه نور يا فلسفه خسرواني را گردن زنند. در همين قرن عين القضاه همداني را به خاطر سرودن شعر معروف «خدايا راست گويم فتنه از تست» پوست كندند و سوزانيدند و خاكسترش را به رودخانه ريختند ــ كاري كه قبلا با عارف بزرگ حلاج انجام داده بودند. و مگر در دوران معاصر فداييان اسلام مورخ و متفكر نامدار ايراني كسروي را در تالار دادگستري نكشتند و مگر خميني نبود كه افسوس خورد كه چرا قلم ها را نشكسته و بر سر چهارراه ها دار برپا نساخته؟ و مگر چنين نكرد؟ فاجعه كشتار جمعي سال 1367 حتي نسل هاي آتي مردم را دچار ضربه رواني خواهد ساخت. در كجاي دنيا هزاران زنداني را به خاطر گفتن نه به اعتقاد اسلامي قتل عام مي كنند؟ و مگر همين خميني نبود كه در سال 1989 فتواي قتل سلمان رشدي را صادر كرد و ايران را در نظر جهان خوار و خفيف ساخت؟ جانشينان امام مرگ اين فتوا را پس گرفتند، ليكن خود به قتل فجيع دگرانديشان در داخل و خارج دست زدند و ماجراي هولناك قتل هاي زنجيره اي را سردمداري كردند.

و مگر درد تنها از ايران غمزده ما آغاز مي شود؟ به قول باباطاهر:

اگر دردم يكي بودي چه بودي؟

اگر غم اندكي بودي چه بودي؟‌

در سال 1994 تسليمه نسرين به خاطر انتشار كتاب لجه (شرم) از طرف دادگاه اسلامي بنگلادش به كفر و اشاعه سكس آزاد متهم شد. يك سال بعد آكادميسين مصري نصر حامد ابوزيد را به خاطر كتابش محكوم و زنش را به وي حرام اعلام كردند. در سال 2002 روزنامه نگار نيجريه اي به نام ايزيو دانيل در روزنامه «امروز» نوشت كه اگر حضرت محمد زنده بود مسابقه تعيين ملكه زيبايي را مورد تصويب قرار ميداد و خود با ملكه زيبايي ازدواج مي فرمود. انتشار مقاله وي به شورش مسلمانان و مسيحيان و كشته شدن بيش از 200 نفر منجر گرديد. خانم دانيل پس از صدور فتواي مرگش از نيجريه فرار كرد. در سال 2004 تئو ونگوگ فيلمساز هلندي را به خاطر نمايش فيلم اش تحت عنوان "تسليم" ترور كردند. نويسنده اين فيلم، يك خانم سوماليايي بود كه در پارلمان هلند‌ عضويت داشت. او را به خاطر نگارش اين فيلم و دفاع از هم جنس گرايان به مرگ تهديد كردند. در سال 2005 موزه تيت در انگلستان مجسمه الله اكبر را به خاطر اين كه در آن آيات تورات، انجيل و قرآن را در كنار هم حكاكي شده بودند، از ترس اقدامات تروريستي از موزه برداشت.

به راستي كه دوران ما را بايد دوران ترس نام نهاد. آقاي "جاسپر جرارد" مقاله نويس "ساندي تايمز" انگلستان اخيرا نوشته است كه "اسلام توسط يك قانون نامريي تكفير حفظ ميشود كه ترس ناميده مي شود." من سخن اين نويسنده را ناكافي مي دانم. به نظر حقير نه تنها اسلام بلكه كل دنياي واژگونه، جبارانه و ستمكارانه امروز با ترس حفظ مي شود. نژادپرستان غرب ترس از بنيادگرايان اسلامي را در دلها مي افكنند و بنيادگرايان ترس از تهاجم غرب را. اين ترس مثل يك گاز سمي انسان ها و انديشه ها را خفه مي سازد. اينجاست كه يك انسان روشنفكر بايد با تمام وجود با اين ترس به مقابله برخيزد. بايد حقيقت را در عينيت خود ديد و بنابه ضرب المثل معروف "نه يزد و نه كاشون لعنت به هر دوتاشون" با هر نوع نامردمي، خشونت، عدم مدارا و تجاوز به حقوق سياسي، مدني، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي انسان ها مبارزه كرد. ماجراهايي مانند ماجراي كارتون ها را باز هم خواهيم داشت. دلباختگان تاريكي ها از هر چيزي براي خفه كردن روشنگران و انديش ورزان استفاده خواهند كرد.

نبايد به ترس ميدان داد. نبايد قلم را به زمين گذاشت و زبان را در كام كشيد. دكتر پيتر مارچ استاد فلسفه دانشگاه سنت مري (واقع در هاليفكس) بارها به خاطر نصب كارتن ها در اتاق كارش مورد تهديد قرار گرفته است. او در اين مورد چنين گفته است: "كار من اين است كه مناقشات روشنفكرانه، فرهنگ خود را جستجو كنم و در پي درك مسائل داغ عصر خود باشم تا از آنها مواد خام لازم براي تفكر فلسفي بسازم.

آفرين بر اين استاد فرزانه! ما روشنفكران ايراني نيز بايد بر فراز نژادپرستي و كوردلي مذهبي، عناصر پيشرو فرهنگ خود را كشف كنيم، با هر نوع واقعيت تثبيت شده برخورد فكري و فلسفي داشته باشيم و بر ضرورت خرد نقادانه تاكيد ورزيم و بي هيچ ترسي همه پديده ها را با محك دانش و تجربه بشري بسنجيم و با خودسازي پي گير مشغل دانايي را در دهليزهاي پيچ در پيچ زندگي فروزان نگه داريم. بايد از عزيز نسين، طنزپرداز نامي ترك ياد گرفت، كه همان زمان كه بسياري از روشنفكران ماست ها را كيسه كرده بودند، به دنيا اعلام داشت كه نخواهد گذاشت كوردلان مذهبي از تركيه ايران ديگري بسازند.

او با شهامت يك روشنفكر متعهد كتاب «آيه هاي شيطاني» رشدي را ترجمه كرد و به جاي آن كه از ترس خود را خفه سازد، صداي خود را در طلب آزادي و مردسالاري رساتر ساخت.

تورنتو 15 فوريه

2006 ساعت 2 و ربع بامداد